تصمیم گیری ایران
اشاره
منطق حاکم بر تصمیمگیری ایران از ملاحظات متفاوتی متأثر بود. [349] نخست آنکه ایران همچنان در وضعیت و فضای انقلابی قرار داشت؛ بدین معنا که سیاست خصمانهی قدرتهای بزرگ در برابر انقلاب و نظام، تفکر و روشهای ایران را در مناسبات خارجی و بینالمللی تحت تأثیر قرار داده بود. علاوه بر این همچنان احساس رسالت انقلابی و صدور انقلاب بر تفکرات و رفتارها سایه افکنده بود و همین امر باعث شده بود که میان صدور انقلاب و تأمین امنیت نظام پیوستگی ایجاد و چنین تصور شود که اگر انقلاب در موضع دفاعی قرار گیرد و در مرزهای ایران محصور شود ادامهی بقاء و امنیت نظام انقلابی ممکن نخواهد بود.
بر این اساس، این جنگ براندازی نظام انقلابی و جلوگیری از صدور انقلاب معنا میشد و اجماع بینالمللی در حمایت از عراق و نادیده گرفتن تجاوز به ایران این معنا را بیش از گذشته آشکار کرد که بقاء نظام جمهوری اسلامی در چارچوب معادلات ملی و نه بینالمللی، ممکن است و این امر به ظهور خودباوری و اعتماد به نفس و در نتیجه، مقابله با تهاجم دشمن و پشت سر نهادن بیثباتی سیاسی و بیرون راندن اشغالگران را از مناطق اشغالی منجر شد. در عین حال، به شکلگیری رویکرد ایران به موضوع خاتمه دادن به جنگ تأثیر گذاشت. [350] .
[ صفحه 130]
برتری ایران در جنگ به تغییر سیاست و واکنش کشورهایی منجر شد که تصور میکردند ایران در جنگ فرسایشی تضعیف و سرانجام تسلیم خواهد شد؛ در نتیجه حمایت از عراق و فشار به ایران افزایش یافت. پیدایش چنین تحولی ایران را از واکنش قدرتهای بزرگ بویژه امریکا در برابر پیروزیهای ایران نگران کرد.
همزمان با این تحولات، تجاوز اسرائیل به جنوب لبنان این تصور را به وجود آورد که هدف اصلی امریکا و اسرائیل، منصرف کردن ایران از جنگ با عراق است. لذا پس از حضور نیروهای ایران در سوریه به آنان فرمان داده شد که بازگردند. این امر، همراه با فشار بینالمللی برای برقراری آتشبس و احتمال صدور قطعنامهی سازمان ملل، ایران را واداشت که برای اجرای عملیات در داخل خاک عراق تعجیل کند. ضمن اینکه اقدامات پدافندی عراق با استفاده از فرصت گسترش یافت و وضعیتی را فراهم کرد که تصور میشد انجام عملیات در آینده دشوار خواهد شد.
اساس تصمیمگیری ایران در این وضعیت نگرانی و در عین حال استفادهی از فرصت بود. ناتوانی عراق [351] و متقابلا برتری ایران [352] و مهمتر از آن تزلزل
[ صفحه 131]
موقعیت سیاسی صدام و رژیم عراق این امکان را فراهم کرده بود که ایران از موضع قدرت، بر خواستههای خود تأکید نماید و با فشار نظامی اوضاع را برای عراق و حامیانش دشوار کند، و با تصرف منطقهای بااهمیت در خاک عراق، موقعیت برتر ایران را تثبیت کند تا حامیان عراق با تأمین خواستههای ایران، وضعیت را برای خاتمه دادن به جنگ فراهم سازند.
چنانچه روشن است اساس این تصمیمگیری معطوف به ادامهی جنگ با استراتژیی بلندمدت و با هدفی گسترده نبود، بلکه این تصور به وجود آمده بود که با کسب یک پیروزی احتمالا رژیم عراق متزلزل خواهد شد و حامیان عراق شرایط ایران را خواهند پذیرفت. [353] شایعات موجود از وضعیت صدام و احتمال سقوط وی و فروپاشی ارتش او، هم با سادهاندیشی و خوشبینی، ولع خاصی در تصمیمگیرندگان به وجود آورد. [354] حال آنکه هیچ گونه برنامه منظمی برای تحقق این هدف پیشبینی نشده بود. بنابراین تصور میشد در چنین وضعیتی استقرار در مرز تصمیم درستی نخواهد بود و با منطق جنگ سازگار نیست؛ زیرا احتمال بازسازی قدرت نظامی عراق و حملهی مجدد به نیروهای ایران پیشبینی میشد. چنان که در ماههای پایانی جنگ و پس از پذیرش قطعنامه 598 توسط ایران، قوای نظامی عراق مجددا به سمت اهواز و خرمشهر [355] پیشروی کردند.
به هر حال به منظور بررسی وضعیت کشور و اتخاذ روش مناسب در جنگ مسئولان سیاسی - نظامی کشور با امام جلساتی تشکیل دادند که برای
[ صفحه 132]
روشن شدن مبانی تفکر و تصورات موجود برای تصمیمگیری، و چگونگی تصمیمگیری به گزارشهای موجود از جلسات اشاره میشود.
جلسه اول
اولین جلسه درباره مسائل جنگ به گفته میرحسین موسوی، نخستوزیر وقت، در عصر [356] روز سوم خرداد و پس از انتشار خبر فتح خرمشهر در منزل امام تشکیل شد. خرسندی امام از این پیروزی سبب شد برخلاف همیشه امام بر روی زمین نشستند و محتوای کلام ایشان بود که با این پیروزی جنگ تمام شد. آقای هاشمی در این جلسه چنین استدلال کردند که اگر قطعهای از خاک عراق در اختیار ایران نباشد امتیاز و غرامت به ایران نخواهند داد. [357] آقای هاشمی در کتاب خاطرات خود درباره این جلسه، که روز دوشنبه سوم خرداد برگزار شد، مینویسد: خرمشهر به طور کامل تسخیر گردید و دشمن تسلیم شد. اول شب خدمت امام رفتیم و راجع به آینده جنگ مشورت کردیم. ایشان خیلی خوشحالند با آقایان رئیس جمهور و نخستوزیر مهمان احمدآقا بودیم و مصاحبه مشترک انجام دادیم. [358] ایشان همچنین در سال 1372، قبل از گسترش نقد جنگ، که با انتخابات مجلس ششم در سال 1378 و کاندیداتوری آقای هاشمی به اوج خود رسید، میگوید:
«ما اوایل جنگ بعد از فتح خرمشهر که خواستیم وارد شویم به عراق، یک جلسه بسیار مهمی خدمت امام داشتیم که من هنوز ندیدهام آن جلسه جایی ثبت شده باشد. احتمالا جلسه رسمی شورای دفاع هم نبود و ضبط هم نشده است. فرماندهان عالیرتبه، بودند، اعضای شورای عالی دفاع بودیم. آنجا بحث جدی این بود که خوب حالا که دشمن رفته و فرار کرده و نیروهایش متلاشی شدهاند حالا میخواهیم برویم داخل عراق. آخرین چیزی که بعد از مدتی
[ صفحه 133]
طولانی بحث و استدلالهایی که شد امام اجازه دادند، گفتند آن جاهایی بروید که مردم نیستند از این جهت منطقه عملیات رمضان را انتخاب کردیم.»
سپس ایشان در مورد نظر امام و بحث در جلسه اضافه میکند:
«نظر امام واقعا در اول کار این نبود قطعا میگفتند داخل خاک عراق لازم نیست که ما وارد بشویم. بعد که به هر حال به این نتیجه رسیدند که عراقیها اگر بفهمند که ما به مرزشان وارد نمیشویم تسلیم نخواهند شد، میروند و با خیال راحت آن طرف شرارت میکنند.» [359] .
مسئله با توجه به توضیحات مهندس موسوی، نخستوزیر وقت، و آقای هاشمی درباره جلسهی اول روشن میشود که فضا همچنان تحت تأثیر پیروزی ایران بوده و هنوز تصور و تفکر قاطعی درباره ادامه جنگ وجود نداشته است و بیشتر به واکنشهای احتمالی و مهمتر از آن نادیده گرفتن حقوق ایران توجه میشده است. همچنین ورود به خاک عراق در چارچوب یک استراتژی نظامی و بلندمدت نبوده است و بیشتر برای ایجاد زمینه برتری ایران به منظور امتیاز گرفتن از عراق بدان توجه شد. به این نظریه بیشتر از همه آقای هاشمی توجه کرد و ایشان قبل و بعد از عملیات فتحالمبین حتی در نماز جمعه تلویحا به این موضوع اشاره کرده بود. برخلاف توضیح آقای هاشمی، که احتمالا با مباحث جلسهی دوم [360] یا مباحث دیگر آمیخته شده است، در این جلسه به دلیل ابهاماتی که بود تنها اصل موضوع بحث شد و منطقه خاصی برای عملیات انتخاب نشد. آقای رضایی، فرمانده وقت سپاه، گرچه در جلسه اول حضور نداشت درباره محتوای بحث میگوید:
«اولین جلسهای که آنجا در خرمشهر بودیم [361] حضور نداشتیم، حضرت امام سؤالی فرموده بودند که برای چه میخواهید جنگ را ادامه دهید؟ دوستان گفته بودند
[ صفحه 134]
برای اینکه ما یک چیزی دستمان باشد و به عراق فشار بیاوریم که حقوق ما را به رسمیت بشناسد. امام فرموده بودند اگر شما میخواهید جنگ را ادامه دهید باید تا آخر ادامه دهید اگر میخواهید تمام کنید همین نقطه تمام کنید.» [362] [363] .
برداشت آقای محسن رضایی از مباحث جلسه اول و پرسش و در واقع تحلیل امام از پیشنهادها مهم است. ایشان در این زمینه میگوید:
«در حقیقت امام از پیشنهاد دوستان ادامه جنگ را نمیدید پایان جنگ را میدید و ادامه جنگ یعنی زخمی کردن یک منطقه را امام به مصلحت نمیدید.
از نظر سیاسی و استراتژیک میگفت شما میخواهید بروید دشمن را زخمی کنید یک نقطهای را بگیرید و آنجا بمانید، این نمیشود، اگر میخواهید زخمی کنید باید تا آخر بروید نباید بمانید.» [364] .
غیر از صحت این ارزیابی و ضرورت توجه به وجوه مختلف نظر امام، آنچه روشن است در جلسه اول، تصمیمی گرفته نشده است و پس از بحثهای اولیه و پرسش امام درباره دلایل ادامه جنگ، تصمیمگیری به جلسه بعد موکول شد.
جلسه دوم
آقای هاشمی در کتاب خاطرات خود به تشکیل جلسهی دوم و قبل از آن تماس با فرماندهان ارتش و سپاه اشاره میکند و مینویسد: «از جبهه فرماندهان نیروی زمینی و سپاه تماس گرفتند و قرار شد فردا در دفتر امام جلسه شورای عالی دفاع تشکیل شود.» [365] ایشان درباره جلسه دوم ضمن اشاره به اینکه «ساعت ده صبح شورای عالی دفاع در دفتر امام تشکیل شد» گزارش فرماندهان سپاه و ارتش از نتایج عملیات را نقل میکند و خلاصهوار در مورد نتیجهگیری جلسه می نویسد:
[ صفحه 135]
«نسبت به آینده جنگ هم تصمیم اتخاذ شد. قرار شد در نقاط محدودی وارد خاک عراق شویم، برای جلوگیری از ناامنی شهرهای خودمان و گرفتن خسارت.»
آقای هاشمی سپس مینویسد: «ظهر نماز را با امام به جماعت خواندیم.» [366] .
در واقع، جلسه دوم در ششم خرداد و سه روز بعد از جلسه اول برگزار شده است. آقای هاشمی در گفتوگوی اختصاصی [367] درباره جلسه دوم و نظر امام در مورد ادامه جنگ میگوید:
«فرماندهان ارتش و سپاه خدمت امام رفتند من هم بودم، یک جلسه طولانی بود فرماندهان گفتند اگر حاکمان بغداد مطلع شوند که ما وارد خاک این کشور نمیشویم با خیال آسوده علیه ما شرارت خواهند کرد، منطق جنگ این نظر را نمیپسندد. امام مسائل انسانی را مطرح میکردند و میگفتند: «اگر به مردم عراق آسیب برسانیم، برای آنها مشکل خواهند شد...» آن جلسه طولانی بود، احتمالا یادداشتها هست فکر میکنم مرحوم نظران آن موقع دبیر بود، میتوان آن صورت جلسه را پیداکرد [368] نتیجهاش این شد که امام اجازه دادند به صورت محدود در مناطقی که مردم عراق نیستند ما وارد خاک عراق شویم. اینکه عملیات رمضان در آن منطقه طراحی شد به همین علت بود. ایشان اجازه دادند که نیروهای ما خود را به دجله برسانند تا اگر روزی قرار شد کاری بکنیم فاصله را کوتاه کرده باشیم.» [369] .
آقای هاشمی در اینجا مباحث جلسه دوم را کلی و عمدتا از موضع فرماندهان نقل میکند. ایشان در توضیحات دیگری با اشاره به اینکه امام اجازه دادند در برخی از نقاطی، که مردم حضور ندارند، وارد خاک عراق شویم میگوید:
[ صفحه 136]
«در آن جلسه من و آقای خامنهای سکوت کردیم و نظامیها دلیل آوردند. تحلیل این بود که از نظر نظامی پیروز میشویم و موانع را هم پیشبینی نمیکردیم.» [370] .
توضیحات آقای خوئینیها درباره جلسه دوم مهم است. آقای عبدی به نقل از ایشان در مورد جلسه دوم میگوید:
«آقای موسوی خوئینیها گفت: من اصلا در جلسه نبودم پیش امام رفته بودم کار دیگری داشتم. میخواستم بلند شوم که بعد فرماندهان جنگ آمدند... امام در آنجا با چند دلیل با این کار (ادامه جنگ) مخالفت کردند. آقای هاشمی رفسنجانی موافق اصلی بود. استدلالش هم این بود که ما اینجا ایستادنمان مشکلی را از ما حل نمیکند و نمیتوانیم در مذاکرات کار جدی انجام بدهیم. تنها راهش این است که عملیات دیگری انجام بدهیم و برویم بخش قابل توجهی از خاک عراق را به دست بگیریم بعد بنشینیم مذاکره کنیم.» [371] .
سپس عبدی به فضای عمومی کشور، که تهییجکننده بود، و تصوراتی مبنی بر اینکه وضعیت ایران مناسب و امکان پیروزی وجود دارد، اشاره میکند و در مورد محتوای جلسه به نقل از آقای خوئینیها میگوید:
«امام با اینکه مخالف بودند قبول کردند به دلیل اینکه جو غالب فرماندهان یعنی کسانی که آنجا آمده بودند در آن جلسه، فرماندهان سیاسی، نظامی قبول کردند... پنج دلیل در مخالفت آورد، ولی در نهایت به جمعبندی احترام گذاشت.» [372] .
توضیحات آقای خوئینیها که به گفته آقای عبدی در سال 1363 برای ایشان خیلی دقیق تعریف شده است نشان میدهد موافقان و مخالفان در جلسه بحث کردند و امام مخالف بودند ولی در نهایت، با توجه به آنچه در جلسه بیان شد، به نظریات جمع احترام گذاشتند و پذیرفتند.
آقای رضایی، که در جلسه اول حضور نداشت و پس از تماس تلفنی آقای هاشمی علاوه بر توجیه در مورد جلسه اول، برای جلسه دوم به تهران آمد. سردار رشید در این باره میگوید:
«ایشان (آقای رضایی) میگوید من جلسه اول که بعضی از مسئولان با حضرت
[ صفحه 137]
امام داشتند اصلا حاضر نبودم اما بعدا آقای هاشمی به من تلفنی گفتند که میخواهیم در خصوص ادامه جنگ یک جلسه خدمت امام داشته باشیم. لذا ضروری است شما حضور داشته باشید. من نیز در آن جلسه حضور یافتم.» [373] .
آقای رضایی از جلسه دوم توضیح میدهد:
«من جلسه اول نرسیدم، چون درگیر حادثه خرمشهر بودیم. جلسه دوم من رسیدم عدهای از دوستان بودند؛ مقام معظم رهبری، آقای هاشمی، احمدآقا، آقای موسوی و جناب آقای موسوی اردبیلی و آقای ظهیرنژاد بودند. آنجا امام سؤال کردند شما برای چه میخواهید از مرز جلوتر بروید؟ عدهای از دوستان استدلالهای سیاسی کردند؛ گفتند ما به این دلیل میخواهیم برویم. برادرهای ارتش و ما آمدیم استدلالهای نظامی کردیم؛ گفتیم که مثلا ما اگر از مرز برویم به اروند، آنجا اگر هم جنگ حالت معلق پیدا بکند یعنی نه جنگ نه صلح باشد، پشت اروندرود میشود دفاع کرد. سیاسیون گفتند که ما تا اینجا رسیدیم و هیچ چیزی در دستمان نیست. [374] و نظرشان این بود که حالا که ما این توانایی را داریم باید جایی از خاک عراق را بگیریم تا بتوانیم آن فشاری را بر دشمن وارد کنیم تا عراق هم شرایط ما را قبول کند.» [375] .
آقای رضایی بعدها در مصاحبه اختصاصی موضوع اصلی جلسات تصمیمگیری را توضیح میدهد و میگوید:
«پس از فتح خرمشهر موضوع نحوه پایان جنگ بود. بر روی مرز بمانیم یا به آن طرف مرز برویم. استدلالها برای پایان جنگ بود. مرحوم تیمسار ظهیرنژاد استدلال میکرد اگر بمانیم پشت مرز، مواضع قابل دفاع نیست و پشت اروند مناسب است. امام معتقد بود باید دلیل جدی داشته باشید اگر عبور کردید باید تا آخر بروید اگر نمیخواهید همین جا بمانید. من در جلسه گفتم استدلال آقای ظهیرنژاد [376] را قبول دارم.» [377] .
[ صفحه 138]
ایشان در جای دیگری درباره همین جلسه و تصمیمگیری امام و حتی نامگذاری عملیات آینده میگوید:
«آنجا استدلالی شد و امام پذیرفتند [378] و فرمودند این عملیاتی که میخواهید به اسم رمضان انجام بدهید و تصمیم گرفتند به اینکه ما از مرزها عبور کنیم و جنگ از مرزها به آن طرف مرز کشیده شد.» [379] .
متعاقب برگزاری جلسهی دوم تصمیمگیری برای ادامهی جنگ، آقای هاشمی روز بعد در هفتم خرداد و در نماز جمعه تهران مطالبی را بیان کرد که در واقع بیانکنندهی بازتاب تصمیمات جلسهی ششم خرداد بود.
«بقیه فهمیدند که ایران میتواند و ما خودمان این را قبول داریم که میتوانیم، حال ببینیم با اینکه میتوانیم میخواهیم چه کار بکنیم؟ اگر بنده و امثال بنده هم نخواهند و اگر شورای دفاع هم نخواهد آنهایی که آنجا هستند و آنهایی که برادران خودشان را کنار خودشان، خودشان را دیدند و میدانند به چه قیمت ما پس گرفتیم آنها به حرف بنده و امثال بنده هم گوش نمیکنند.
صدامیان بدانند و امریکا هم بداند ما حکومتمان مردمی است و مردم تصمیم میگیرند. به هر حال، ما به امریکا، میگوییم تو اگر جای ما بودی چه کار میکردی؟ [380] یا به صدام میگوییم تو اگر جای ما بودی چه کار میکردی؟ [381] این همه کشته و این همه خسارت دادیم؛ این همه آواره داشتیم؛ شما فکر میکنید میرویم پشت مرز خودمان که خط جغرافیا کشیده میشده میایستیم؛ از این دور میگوییم غرامت بده؟ اینجور که نمیشود. هنوز داخل خاک ما هستی؛
[ صفحه 139]
هنوز در خوزستان و در آخرین نقطهی جنوب غربی کشور ما یک مثلثی دست آنهاست؛ هنوز نفتشهر ما بیست ماه است نفتهایش را میبرند هنوز خیلی از جاها دست آنها و هنوز ما کار داریم. تازه وقتی که اینها را بیرون کنیم هیچ کس در دنیا فکر نکند و خود را گول نزند که بگوید حرکت دیپلماسی میکنیم و ایران را پشت مرزش نگه میداریم. ما گفتیم که نیازی به خاک نداریم؛ خاک خودمان هم وسیع است و هم غنی، اما حقمان را که صرفنظر نمیکنیم یعنی نمیتوانیم صرفنظر کنیم؛ اگر بخواهیم ما هم صرفنظر کنیم خدا صرفنظر نمیکند.» [382] .
هستهی مرکزی سخنان آقای هاشمی همان علائم پیروزی ایران و شکست عراق و نگرانی از واکنش به این پیروزیها و تأکید بر تأمین خواستههای ایران بود که عناصر اصلی آن با آغاز تجاوز عراق به ایران مشخص شده بود و برتری نظامی ایران در واقع این امکان را فراهم کرد تا ایران خواستههای خود را جدی و از موضع برتر دنبال نماید [383] به همین دلیل، سخنان آقای هاشمی حاوی تأکید بر قدرت و برتری ایران و همچنین هشدار و تهدید حامیان عراق بود. چنان که ایشان پس از ملاقات با امام در سخنانی گفت:
«ما تا آنجا در خاک عراق پیش میرویم که خواستههایمان را بگیریم اگر قرار باشد حقوقمان را در بغداد بگیریم تا آنجا پیش خواهیم رفت. ما میخواهیم که جنگ زود تمام بشود و به همین دلیل، وقتی دیدیم این آقایانی که واسطه هستند کاری نمیکنند تصمیم گرفتند خودمان مسئله را حل کنیم و راهحل را تشخیص دادیم که فشارهای نظامی به صدام بیاوریم تا او را تسلیم کنیم.» [384] .
در آغاز در نقد و بررسی این موضوع تنها از اصل تصمیمگیری پرسش
[ صفحه 140]
میشد [385] واکنش به این اظهارات تدریجا به ارائه اطلاعات و بحثهای جدیدی منجر شد که پاسخ به آن تنها به گسترش و تعمیق این پرسشها انجامید. در این روند، به دو موضوع «نظر امام درباره ادامهی جنگ» و استدلال شخصیتهای حاضر در جلسه تحت عنوان «نظر سیاستمداران و نظامیان در مورد ادامهی جنگ» بیشتر از موضوعات دیگر توجه شد؛ البته دو موضوع یاد شده و مخاطبان و پرسشگران آن متفاوت هستند. کسانی که درباره نظر امام پرسش و بحث میکنند بیشتر بر این موضوع تأکید میکنند که امام با ادامهی جنگ مخالف بود ولی مسئولان، اعم از سیاسی و نظامی، نظر امام را تغییر دادند، اما دربارهی موضوع دوم، در واقع، نوعی مجادله میان مسئولان سیاسی و نظامی در مورد نقش و به عبارتی مسئولیت آنها در تصمیمگیری مورد توجه است.
در ابتدا، نظر امام درباره ادامهی جنگ پس از فتح خرمشهر بررسی میکنیم و پس از آن، به استدلال و نقش سیاستمداران و نظامیان در این تصمیمگیری اشاره خواهد شد.
نظر امام دربارهی ادامهی جنگ
آغازکنندهی بحث درباره نظر امام پیرامون ادامهی جنگ پس از فتح خرمشهر، به صورت آشکار، در واقع مرحوم سید احمد خمینی بود که پس از رحلت ایشان در سال 1374 برای نخستین بار در روزنامهی جمهوری اسلامی منتشر شد [386] پیش از این همیشه وجه اثباتی نظر امام نقل میشد ولی اظهارات سید احمدآقا گفتمان جدیدی را دربارهی نظریات امام شکل داد و این تصور را به وجود آورد که امام با ادامهی جنگ مخالف بود ولی بر اثر پافشاری مسئولان جنگ نظر خود را تغییر داد. ایشان در این مصاحبه می گوید:
«در مقابل خرمشهر امام معتقد بودند که بهتر است جنگ تمام شود. اما
[ صفحه 141]
بالاخره مسئولان جنگ گفتند که ما باید تا کنار شط العرب (اروندرود) برویم تا بتوانیم غرامت خودمان را از عراق بگیریم. امام اصلا با این کار موافق نبودند و میگفتند اگر بناست که شما جنگ را ادامه بدهید بدانید که اگر این جنگ با این وضعی که شما دارید ادامه یابد و شما موفق نشوید، دیگر این جنگ تمامشدنی نیست و ما باید این جنگ را تا نقطهای خاص ادامه بدهیم و الان هم که قضیه فتح خرمشهر پیش آمده بهترین موقع برای پایان جنگ است.» [387] .
در سال 1378 و پس از کاندیداتوری آقای هاشمی برای نمایندگی در مجلس ششم و گسترش گفتمان انتقادی، جنگ، آقای گنجی در مقالات و کتاب خود عالیجناب سرخپوش، که در سال 1379 به بازار آمد، با استناد به اظهارات سید احمدآقا، مواضع آقای هاشمی را نقد میکند و مینویسد:
«آقای هاشمی رفسنجانی مسئولیت ادامهی جنگ پس از فتح خرمشهر را به عهده امام میگذارد در حالی که حاج سید احمد خمینی (ره) فرمودند...» [388] بعدها آقای محمدعلی انصاری قائم مقام مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی در مصاحبهای دربارهی نظر مرحوم حاج احمد خمینی میگوید:
«در جلسات عمومی و خصوصی از حاج احمدآقا شنیدم که امام بعد از فتح خرمشهر ابتدا نظرشان بر توقف جنگ بود.»
آقای انصاری با توجه به انتشار مصاحبه و بازتابهای آن میگوید:
«اخیرا در اظهارات برخی افراد و فرماندهها خواندم که این قضیه (مخالفت امام با ادامهی جنگ) را رد کردهاند. اینها در جریان موضوع نبوده یا فراموش کردهاند. ادلهای هم در همین رابطه وجود دارد که فعلا از بیان آن صرفنظر میکنم.» [389] .
در واقع، توجه به نظریات امام دربارهی ادامهی جنگ، و نقل قول سخنان مرحوم سید احمد خمینی با دو هدف متفاوت بوده است. در رویکرد اول با این فرض از تصمیمگیری به ادامهی جنگ انتقاد میشود که امام مخالف ادامهی جنگ بود و شخصیتهای دیگر از جمله آقای هاشمی، رئیس وقت مجلس، و آقای رضایی، فرمانده وقت سپاه، با استدلال سیاسی و نظامی نظر امام را
[ صفحه 142]
تغییر دادهاند. [390] در این روش انتقاد از مدیریت سیاسی و نظامی جنگ بر انتقاد از ماهیت تصمیمگیری آن پیشی میگیرد. در رویکرد دوم، ترکیبی از دو هدف مشاهده میشود. بدین شکل که برای دفاع از مسئولیت تصمیمگیری به نظریات و مواضع و رفتار امام استناد میشود. در عین حال، برای نفی این موضوع که امام مخالف ادامهی جنگ بود برخی از نقل قولها و تفسیر و تحلیلها از نظرهای امام استفاده و بیان میشود.
آقای هاشمی در کتاب خاطرات خود و گزارش ملاقات با امام، مطالبی را نقل میکند که نشان میدهد که امام در ابتدا مخالف با ادامهی جنگ بوده است. ایشان در فضای پس از عملیات فتحالمبین و شایعات سقوط صدام یا فرار وی و بحث آیندهی عراق به ملاقات با امام با امام در روز 12 فروردین اشاره میکند و مینویسد:
«در ملاقات با امام در مورد آینده جنگ با ایشان مشورت کردم. امام با ورود به داخل خاک عراق مخالفاند.» [391] .
ایشان سپس درباره تشکیل جلسه شورای عالی دفاع در روز 13 فروردین مینویسد: «با امام ملاقات کردیم و برای طرح عملیات و ورود به خاک عراق، قرار شد که تا فردا موضوع را بررسی کنند و نظرشان را بگویند.» [392] در ادامه به نتیجهی این جلسه اشارهای نشده است. اما آقای محسن رضایی به بحثی اشاره می کند که به نظر میرسد در ادامهی همین جلسات است. ایشان میگوید: «همزمان با طراحی عملیات بیتالمقدس خدمت امام رسیدیم و
[ صفحه 143]
گفتیم که به منظور تأمین کامل امنیت کشور و دفع تجاوز باید علاوه بر آزادسازی مناطق و شهرهای اشغالی به خاک عراق نیز وارد بشویم و دشمن را تحت فشار قرار دهیم ولی امام فرمودند: «نه چه لزومی دارد؟» ولی ما دلایل خود را به امام ارائه دادیم و گفتیم اگر بخواهیم از کشور دفاع بکنیم باید در جایی پدافند و دفاع کنیم. امام فرمودند: «اگر مطلب این طوری هست خوب این یک حرف درستی است و ما برای دفاع باید تا آن جایی که اطمینان هست پیش برویم.» [393] .
ادامهی بحث دربارهی نظریات امام سبب شد در سال 1372 آقای هاشمی در سخنانی مطالبی را که بیشتر مبانی تفکر امام بود بیان کردند. ایشان به جلسهی فرماندهان و اعضای شورای عالی دفاع با امام و سختی تصمیمگیری و موافقت امام با عبور از مرز اشاره میکند و میگوید:
«میفرمودند جنگ ما ماهیت دفاعی دارد. ولی چون میخواستند همهی مردم عراق آزاد شوند، موافق نبودند که جنگ تعطیل شوند. میگفتند ادامه پیدا کند تا مردم عراق آزاد شوند. اما عبور از مرز برایشان مشکل بود که بپذیرند، آخر هم محدود پذیرفتند، آنجایی که مردم نباشند، لذا ما عملیات رمضان را تا اروند طراحی کرده بودیم و عبور از دجله هدف ما نبود.» [394] .
آقای هاشمی به ابعاد مختلف اندیشهی امام دربارهی جنگ و ادامهی آن اشاره کردهاند؛ بدین معنا که امام از یک سو عبور از مرز را به معنای تغییر ماهیت دفاعی جنگ میدانستند و از سوی دیگر، با توقف آن موافق نبودند و به آزادی مردم عراق میاندیشیدند. سرانجام با این شرط که عملیات در منطقهای که مردم عراق حضور نداشته باشند انجام شود. با عبور از مرز موافقت کردند. و همین امر، سبب شد منطقهی شرق بصره در حدفاصل مرز تا رودخانه که خالی از جمعیت و محل غیرمسکونی بود، انتخاب شود.
آقای هاشمی در جای دیگر شفافتر از دلایل مخالفت امام با عبور از مرز اشاره میکند و میگوید:
«امام موافق نبودند که نیروهای ما وارد خاک عراق شوند و در عین حال، متوقف
[ صفحه 144]
کردن جنگ را هم قبول نداشتند، میگفتند: اگر شما وارد عراق شوید چند اشکال [395] پیدا میشود.
اولا: الان از لحاظ بینالمللی موضع برحق داریم و متجاوز در خاک ماست.
ثانیا:عربها که متفق نیستند و بعضیها با ما هستند، پشت سر صدام قرار میگیرند و کار ما دشوار میشود.
ثالثا: مردم عراق تصرف سرزمین خود را تحمل نمیکنند و آنهایی که الان با ما هستند در آن صورت به ما به عنوان تجاوزگر نگاه میکنند.»
رابعا: مردم بیگناه عراق آسیب میبینند.» [396] .
در حالی که آقای هاشمی دلایل مخالفت امام را با ادامهی جنگ ذکر میکند، در مورد اصل جنگ معتقد است که امام با اصل ادامهی جنگ موافق بود و اساسا به هیچ کس اجازه نمیداد در مورد ختم جنگ با ایشان بحث کند. نظر به اینکه منتقدان آقای هاشمی را عامل اصلی تصمیمگیری برای ادامهی جنگ میدانستند ایشان در سخنانی میگوید:
«بعد از فتح خرمشهر من مسئول جنگ نبودم نماینده امام در شورای عالی دفاع بودم، تنها مسئلهای که آن موقع پیش آمد این بود که امام فرمودند ما موافق نیستیم که نیروهای ما وارد خاک عراق شوند ولی اصل جنگ را امام اصلا اجازه نمیدادند کسی با ایشان بحث کند که جنگ متوقف شود یا آتشبس، خوب شما یا حرفهای امام را فراموش کردهاید یا اینکه بعضی از آقایان را آن را ندیده میگیرند. امام حتی یک لحظه به کسی اجازه نمیدادند که با ایشان بحث کند که جنگ متوقف شود.» [397] .
آقای هاشمی در حالی بر نظر امام مبنی بر ادامهی جنگ تأکید میکند که پیش از این در کتاب عبور از بحران در خاطرات روز 13 / 1 / 1360 و تنها چند
[ صفحه 145]
روز بعد از عملیات فتحالمبین دربارهی نظر امام مینویسد:
«امام خمینی اینک مایلند جنگ زودتر تمام شود صلاح نمیدانند که ما کوتاه بیائیم.» [398] .
به همین دلیل، آقای هاشمی معتقد است در این میان نوعی تناقض وجود داشته است. [399] .
اظهارات آقای هاشمی به این معنا است که دوگانگی در تفکر امام دربارهی جنگ بر اساس توجه ایشان به ابعاد مختلف است که احتمالا با تغییر اوضاع سرانجام تصمیم جدی گرفتند. آقای محمدعلی انصاری نیز بر این نظر است که «مواضع اولیه امام مشروط به تأمین سایر شرایطی بود که از آغاز جنگ اعلام شده بود.» ایشان اضافه میکند:
«با توجه به استدلال کارشناسان و مسئولان امور جنگ و فرماندهان و موضع صدام و خصوصا موضع شورای امنیت سازمان ملل که نشان میداد اوضاع به گونهای نیست که شرایط ایران را تأمین کند، نهایتا امام پس از بررسیهای کارشناسان و مباحث و مشورتهایی که داشتهاند، موضع مسئولان را در ادامه دفاع تا تأمین شرایط منطقی و به حق ایران، صحه گذاشتند و اعلام کردند و از آن پس نیز همچون گذشته بدون کمترین تردیدی تا پایان جنگ قاطعانه و در مقام فرماندهی کل قوا، دفاع مقدس را فرماندهی کردند.» [400] .
در هر صورت، دربارهی نظر امام بر ادامهی جنگ آقای رضایی نیز معتقد است: «حضرت امام از نظر سیاسی هیچ نظری جز ادامهی جنگ نداشتند.» [401] و «در آن زمان بحث پایان جنگ مطرح نبود و امام خمینی نظری نداشتند.» [402] و اگر امام مسئولان در جلسهی تصمیمگیری پرسش کردند به این منظور بود که مشخص شود چقدر در پیشنهاداتشان مصمم هستند. [403] ایشان اضافه میکند:
«گزارشات ما ممکن است از نظر تاکتیکی مؤثر بوده، ولی از نظر استراتژیکی مؤثر نبوده، امام وقتی به تصمیم خودشان میرسیدند آن تصمیم را عمل میکردند.» [404] .
[ صفحه 146]
همچنین درباره تأثیر گزارشها و اطلاعات آقای رضایی میگوید: «امام از گزارشات استفاده میکردند، ولی اینکه گزارشات چیزی را به امام تحمیل کرده باشد، من این را کاملا در میکنم.» [405] در عین حال ایشان بر این نظر است که امام متقابلا نظریات خود را به مسئولان تحمیل نمیکرد. [406] .
فارغ از این نظریات چنان که آقای انصاری اشاره میکند امام خمینی کسی نبود که تحت فشار قرار بگیرد. امام در اوج بحرانهای انقلاب تا آخرین لحظه عمر خود هیچ گاه تحت فشار احدی تصمیم نگرفت. [407] حتی در چند مورد وقتی موضوعی به ایشان تحمیل شد هر چند در آن زمان واکنشی نشان ندادند و موضوع را پذیرفتند ولی بعدها به مناسبتهای مختلف به آن اشاره کردند. مثلا امام در حالی که مهندس بازرگان را به نخستوزیری دولت موقت منصوب کردند [408] و همگان را به حمایت از این دولت فراخواندند، بعدها فرمودند: «اعتراف میکنم که بعضی از تصمیمات اول انقلاب در سپردن پستها و امور مهم کشور به گروهی که عقیده خالص و واقعی به اسلام ناب محمدی (ص) نداشتند اشتباهی بوده است که تلخی آثار آن براحتی از میان نمیرود.» [409] یا دربارهی قائممقامی آقای منتظری و ریاست جمهوری بنیصدر امام مخالف بودند و حتی به بنیصدر رأی ندادند و این موضوع را بعدها بیان کردند. [410] ولی ایشان هیچگاه دربارهی ادامهی جنگ پس از فتح خرمشهر سخنی بر زبان نیاوردند و هیچ گونه نقل مستقیمی پس از اتمام بحث تصمیمگیری برای ادامهی جنگ از ایشان بیان نشده است و آنچه از مرحوم آقای سید احمد خمینی نقل شده است در واقع ناظر بر محتوای مذاکرات در جلسات تصمیمگیری است. ضمن اینکه امام در همین مذاکرات وقتی «به این جمعبندی میرسند که توقف یک طرفه جنگ در آن شرایط به زیان ایران و
[ صفحه 147]
به سود متجاوز است.» [411] تصمیم نهایی را گرفتند. [412] حتی در برخی از بررسیها برای اثبات موافقت امام با استمرار جنگ در پاسخ به نظر مخالفان به بیانیهی امام در سال 1367 اشاره شده است که فرمودند:
«ما در جنگ برای یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستیم.» [413] .
نظر سیاستمداران و نظامیان
آن نظریات سیاستمداران و نظامیان که تاکنون بحث شده است. بیانگر دو موضع و رویکرد متفاوت است. در نگرش اول، توجه به کسانی است که تصمیمگیری بر عهدهی آنها بود و در تصمیمگیری پس از فتح خرمشهر، با استدلال سیاسی و نظامی امام را تحت تأثیر قرار دادند. در نگرش دوم، نظامیان و سیاستمداران هر یک طرف مقابل را متهم میکند و مسئولیت تصمیم بر ادامهی جنگ را متوجه دیگری میداند. در عین حال، مسئولان سیاسی و فرماندهان نظامی در تصمیمگیری برای ادامهی جنگ به توافق کلی رسیده بودند. چنان که آقای رضایی در گفتوگو با ایسنا دوگانگی دربارهی ضرورت ادامه یا خاتمه جنگ را در میکند و میگوید:
«اصولا پس از فتح خرمشهر این بحث وجود نداشت که پیشنهاد صلحی مطرح شده و عدهای مخالف و عدهای موافق آن باشند. در آن شرایط همه اعضای شورای عالی دفاع نظرشان این بود که ما باید از مرز عبور کنیم.» [414] .
دربارهی استدلالها و آنچه نظامیها مطرح کردهاند آقای دکتر روحانی، دبیر شورای عالی امنیت، میگوید:
«در آن مقطع فرماندهان و برخی از مسئولان سیاسی خدمت امام شرفیاب شدند و در آن جلسهای که خدمت امام بود وضعیت جبهه را توضیح دادند و
[ صفحه 148]
استدلال کردند به اینکه الان زمان مناسبی برای پایان جنگ نیست، استدلال آنها نظامی بود. استدلال آنها این بود که اگر ما بخواهیم سر مرز در منطقه جنوب در منطقه خرمشهر عمدتا بایستیم و آتشبس را بپذیریم، عراقیها ممکن است در یک مقطع دیگری یک هجمهای بزرگتر انجام دهند و ما را برسانند به نقطه اول. در واقع، برای دفاع از سرزمین ایران و مخصوصا سرزمین خوزستان بهترین جایی که برای پدافند مصلحت میدیدند رودخانه اروندرود بود. برای اینکه یک مقداری پیشروی کنند و خودشان را بچسبانند به پشت شط العرب یا اروندرود به دلیل اینکه دفاع در آنجا از سرزمین ایران آسانتر خواهد بود.» [415] .
سردار غلامعلی رشید، جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح، بنابر نظریات آقای هاشمی دربارهی اندیشه و تفکر امام، معتقد است در واقع، نظامیها برای تصمیمگیری به امام کمک کردند:
«بنا به قول آقای هاشمی از حضرت امام، معظمله ابتدائا نه حاضر به ورود به خاک عراق بودند و نه موافق به ختم جنگ، لذا این تناقض بود که ذهن فرماندهان نظامی را به خود مشغول داشت به اینکه هم باید پشت مرز بمانیم و هم جنگ ادامه پیدا کند. لذا فرماندهان نظامی، آن استدلال را خدمت حضرت امام ارائه دادند و به ایشان در رسیدن به تصمیم نهایی کمک نمودند. عمده استدلال ایشان نیز چنین بود که اگر ما در پشت مرزها بمانیم و حمله نکنیم دشمن به ما حمله خواهد کرد. حضرت امام نیز این استدلال را پذیرفتند و...» [416] .
در حالی که سردار رشید استدلال نظامیها را در تسهیل تصمیمگیری امام مؤثر میداند، اصل ورود به خاک عراق را موضوعی سیاسی قلمداد میکند و میگوید:
«اصولا برای فرماندهان عملیاتی هیچ گاه این سؤال مطرح نبوده است که آیا باید وارد خاک عراق شویم یا خیر؟ خدا گواه است که من هر چه فکر میکنم که حتی به عنوان یک سؤال این مطلب را در قرارگاه خود مورد مذاکره قرار داده باشم و مثلا باید نقطهای مانند تنومه را متصرف شویم یا خیر میبینم که هیچ گاه چنین سؤالاتی در میان ما فرماندهان عملیاتی مطرح نبوده است.» [417] .
[ صفحه 149]
ایشان اشاره میکند به وظیفهی نظامیها در طراحی و اجرای عملیات و میگوید:«برای ما فرقی نمیکرد در کدام زمین فعالیت کنیم و لذا فرقی نداشت که وارد خاک عراق شویم یا خیر.» بنابراین «چه معنا دارد که میان خاک ایران و خاک عراق تفاوتی قائل شویم و برای خود سؤالاتی از این قبیل طرح نماییم» [418] بر همین اساس، ایشان معتقد است که تصمیمگیری دربارهی ورود به خاک عراق یا توقف در پشت مرزها یا خاتمه دادن به جنگ ماهیتا امری سیاسی بوده است. به همین دلیل «اتخاذ تصمیم ورود به خاک عراق ابتدائا از ناحیهی سیاستمداران بوده است.» [419] ایشان برای اثبات این موضوع میگوید:«باید از آقای رضایی سؤال شود که چگونه بود از شما به صورت تلفنی دعوت کردند تا به تهران بیایید و استدلالات خود را به عنوان یک نیروی نظامی مطرح کنید تا آنها بتوانند حضرت امام را به تصمیم نهایی برسانند.» [420] .
توضیحات سردار رشید به این معنا است که مسئولان سیاسی با توجه به ضرورتهای سیاسی به ادامهی جنگ تصمیم گرفته بودند ولی در پاسخ به پرسش امام از استدلال نظامی کمک گرفتند. ایشان میگوید:
«به اعتقاد من بحث ایجاد جا پا در خاک دشمن از سوی سیاستمداران، قویتر درک شده است و همین افراد بودند که مشوق نظامیها برای اتخاذ این تصمیم شدند. از اینجا معلوم میشود که یک ولع بزرگ در نظر سیاسیها وجود داشته است که از فرماندهان نظامی برای رسیدن به جمعبندی نهایی کمک بگیرند.» [421] .
آقای رضایی در توضیح خواسته مسئولان سیاسی، بنابر وضعیت برتر ایران میگوید: «آنها معتقد بودند حالا که وضعمان خوب است جنگ را ادامه بدهیم و یک جای مهم را از عراق بگیریم.» ایشان اضافه میکند: «حاج احمدآقا نظرش مخالف بود و صریح اعلام کرد.» [422] ایشان همچنین دربارهی نظر نظامیها میگوید: «معتقد بودند تا اروند برویم پدافند کنیم تا بتوانیم حتی اگر شرایط نه جنگ نه صلح حاکم بود از موقعیت پدافندی مناسبی برخوردار باشیم.» [423] ایشان درباره نظر نظامیها توضیح بیشتری میدهد و میگوید:
[ صفحه 150]
«به نتیجه رسیدیم ساحل شرقی اروند را تأمین نماییم تا در صورتی که حتی اگر صلح نشد ما از این ویژگیها برخوردار باشیم:
- متکی بر عوارض باشیم.
- با در اختیار داشتن زمین شرق بصره، قطع ارتباط شمال و جنوب، تهدید بصره و صفوان را در تیررس قرار دهیم.» [424] .
پس از عملیات رمضان، آقای هاشمی در نماز جمعه تهران دلایل تصمیمگیری بر ادامهی جنگ را تحت عنوان «یکی از تصمیمگیرندگان» [425] توضیح داد. نکتهی مهم این است که ایشان در همان زمان میگوید: «اولین دلیل ما پایان دادن به جنگ است. ما جنگ را تشدید کردیم برای اینکه آن را تمام کنیم. این بزرگترین هدف است.» [426] ایشان در توضیح این معنا میگوید:
«اگر ما در مرز میماندیم نه به ما خسارت میدادند و نه حاضر بودند یک قدم از برنامهای که دارند عقبنشینی کنند.»
سپس ایشان میگوید ما دو گزینه داشتیم:
«یا ذلیلانه خواست آنها را بپذیریم جنگ را خاتمه دهیم و بگوییم به خانههایمان بازمیگردیم، این یک فرض است و فرض دیگر، تمام کردن جنگ همین طور است که الان شروع کردهایم و آنها را دچار گیجی کردهایم.» [427] .
توضیحات نظامیها و سیاسیها به این معنا است که مسئولان سیاسی با توجه به ضرورتهای سیاسی و لحاظ کردن برتری نظامی ایران به دنبال پایان دادن به جنگ بودند و نظامیها نیز بر همین اساس و متأثر از نظریات مسئولان سیاسی این مهم را در پاسخ به پرسش امام با استدلال نظامی مطرح کردند. به عبارت دیگر، منشأ تصمیمگیری برای ادامهی جنگ ملاحظات و اهداف سیاسی بود ولی در قالب ملاحظات نظامی و دفاعی مطرح و انجام شد.
در عین حال، در مقایسه روش امام خمینی و سایر مسئولان سیاسی و نظامی دربارهی جنگ - بویژه تصمیمگیری به ادامهی آن پس از فتح خرمشهر - میتوان گفت امام با صراحت و قاطعیت در بیان نظریات و دیدگاهها و دفاع از
[ صفحه 151]
مواضعی که اتخاذ شد کلیهی مسئولیتها را پذیرفتند. چنان که به هنگام پذیرش قطعنامهی 598 در پیام استقامت هم این موضوع بروشنی مشاهده میشود در حالی که مسئولان سیاسی و نظامی بیشتر در واکنش به مجادلات سیاسی برخی از مسائل را تشریح و تبیین کردهاند. در دورهی جدید و در پاسخ به پرسشهای جنگ، صراحت نداشتن در بیان مسائل و دلایل تصمیمگیری کاملا مشاهده میشود حال آنکه با بیان صادقانه شرایط تصمیمگیری و منطق حاکم بر آن، حداقل بخشی از مسائل جنگ از نظر تاریخی روشن میشد هر چند در چارچوب مجادلات سیاسی بدان بیتوجهی میشد. روش کنونی به دلیل پارهای از تناقضات و چندگانگیها در مواضعی که بیان شده است، و با وجود درستی بخشی از اطلاعات و تحلیلها جنبهی اقناعی خود را در نزد بسیاری از مخاطبان از دست داده است.
آنچه روشن است تصمیم به ادامهی جنگ پس از فتح خرمشهر تصمیمی تاریخی و سرنوشتساز بود که بر اساس مصالحی خاص انجام شد. هر تصمیم دیگری در آن وضعیت میتوانست پیامدهای متفاوتی داشته و به دلیل پیچیدگیها و در عین حال حساسیتها، همچنان بحث برانگیز باشد؛ بنابراین تصمیم دیگر نیز باعث از میان رفتن شبهات نمیشد.
نقد و بررسی این تصمیم به وسیله خود کسانی که این تصمیم را گرفتند، برای رفع ابهامات رخدادی تاریخی و استراتژیک، در حقیقت در امتداد شجاعت در تصمیمگیری و مکمل آن میباشد. هم اکنون سرنوشت بخشی از تاریخ انقلاب و جنگ و وضعیت سیاسی - اجتماعی و نظامی و حتی سرنوشت سیاسی بسیاری از افراد و شخصیتها متأثر از این رویداد بزرگ است. با این توضیح آیا مناسب نیست این رویداد تاریخی و ابعاد آن را تصمیمگیرندگان با شیوه و روش جدید نقد و بررسی کنند؟ این ابتکار میتواند زمینهی غلبه بر ابهامات و بیتوجهی به اهمیت مسائل جنگ و دشواریهای تصمیمگیری و فرماندهی را برای نسل حاضر و نسلهای آینده روشن کند و نسل جنگ را در نظرها، شخصیتهایی بزرگ و ملی و مورد احترام جلوه دهد.
[ صفحه 156]
رخدادهای استراتژیک
اشاره
اشاره
فتح خرمشهر به دلیل اهمیت و نتایج و پیامدهای آن قابلیت ایجاد تغییرات بنیادین در سطح منطقه و در داخل عراق را داشت. به همین دلیل بیش از اندازه حساس و واکنشزا بود. تعامل منافع و مواضع سیاستهای بازیگران در روند تصمیمگیری تأثیرات بسیاری داشت. کنش و واکنشهای موجود در مرحلهی جدید و تأثیر آن در تغییر اوضاع و در نتیجه تأثیرگذاری بر تصمیمات بازیگران بویژه تصمیمگیری ایران سبب شده است برخی از حوادث و رخدادهای مؤثر بر تصمیمگیری ایران و شکلگیری روندهای جدید در این فصل تحت عنوان رخدادهای استراتژیک به معنای تأثیرگذار و تعیینکننده بررسی شود. به نظر میرسد رخدادهای زیر در مقایسه با سایر حوادث اهمیت و تأثیر بیشتری در شکلدهی روندهای جدید در جنگ، داشته است:
1- کمکهای اطلاعاتی و مستشاری امریکا به عراق.
2- تجاوز اسرائیل به جنوب لبنان.
3- عقبنشینی نیروهای عراق از مناطق اشغالی.
4- تلاشهای صلح
5- صدور قطعنامه 514 سازمان ملل.
مجموعه حوادثی که پس از عملیات فتحالمبین تا آغاز عملیات رمضان به مدت بیشتر از چهار ماه رخ داد نقطهی آغاز وضعیتی بود که پس از گذشت بیست سال همچنان آثار آن در داخل ایران و در سطح منطقه مشاهده میشود. دقت در انتخاب این رخدادها و نامگذاری آنها با پسوند استراتژیک»
[ صفحه 157]
برای نشان دادن سطح و اهمیت آنها است؛ زیرا ریشهی بسیاری از باورها و تصورات و تصمیمات و اقدامات، در تعاملی بسیار پیچیده و عمیق، در همین حوادث نهفته است. بررسی این حوادث میتواند بخش دیگری از ابعاد و پیچیدگیهای علت ادامهی جنگ پس از فتح خرمشهر را آشکار سازد